کد مطلب:310 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:281

احکام طلاق
طلاق در اسلام مورد نكوهش و مذمّت شدید واقع شده و در برخی روایات از پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده است كه: «هیچ چیزی نزد خداوند محبوب تر از خانه ای نیست كه با ازدواج آباد شود و هیچ چیزی در نزد خداوند مبغوض تر از خانه ای نیست كه با طلاق ویران گردد»(1) ولی اگر ادامه زندگی زناشویی به خاطر اختلافات شدید و غیر قابل اصلاح موجب سختی و حرج بشود، به گونه ای كه ترك زندگی زناشویی تنها راه خلاصی از مشقت ها و اختلافات و فشارهای روانی بین زن و شوهر باشد، اسلام طلاق را راه نجاتی برای ادامه زندگی زن و شوهر دانسته است.



(مسأله 3047) اگر صیغه طلاق با رعایت شرایط اجرا گردد، موجب انحلال عقد ازدواج و به هم خوردن رابطه زناشویی می گردد، و مردی كه زن خود را طلاق می دهد، باید عاقل و بنابر احتیاط واجب بالغ باشد و به اختیار خود طلاق دهد، پس اگر او را مجبور كنند كه زن خود را طلاق دهد باطل است، و نیز باید قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صیغه طلاق را به شوخی بگوید، صحیح نیست.



(مسأله 3048) زنی كه می خواهند او را طلاق دهند، باید دارای دو شرط باشد:



اوّل: هنگام طلاق از خون حیض یا نفاس پاك باشد.



دوم: در پاكیِ پس از حیض و نفاس یا در حال نفاس و حیض كه پیش از این پاكی بوده، شوهر او با وی آمیزش نكرده باشد; و تفصیل این دو شرط در مسائل آینده بیان می شود.



(مسأله 3049) طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس، در سه صورت صحیح است:



ــــــــــــــــــــــــــــ



1 ـ وسائل الشیعة، باب 1 از ابواب «مقدمات الطلاق»، حدیث 1،ج15،ص266.



[517]

اوّل: شوهر بعد از ازدواج با او آمیزش نكرده باشد.



دوم: آبستن باشد و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال حیض او را طلاق بدهد و بعد بفهمد آبستن بوده، اشكال ندارد.



سوم: مرد به واسطه غایب بودن نتواند یا برای او مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.



(مسأله 3050) اگر زن را از خون حیض پاك بداند و او را طلاق بدهد و بعد معلوم شود كه هنگام طلاق در حال حیض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حیض بداند و طلاقش دهد و بعد معلوم شود پاك بوده، در صورتی كه جدّاً بتواند قصد طلاق بكند، طلاق او صحیح است، وگرنه صورت ظاهری طلاق كافی نیست.



(مسأله 3051) كسی كه می داند زن او در حال حیض یا نفاس است، اگر غایب شود، مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، باید تا مدّتی كه معمولاً زن ها از حیض یا نفاس پاك می شوند صبر كند.



(مسأله 3052) اگر مردی كه غایب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطّلاع پیدا كند كه زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه ـ اگرچه اطّلاع او از روی عادت حیض زن یا نشانه های دیگری باشد كه در شرع معیّن شده ـ باید حال او را جویا شود و اگر نتواند، باید تا مدّتی كه معمولاً زن ها از حیض یا نفاس پاك می شوند صبر كند.



(مسأله 3053) كسی كه غایب نیست ولی اطّلاع از حال زن برای او ممكن نمی باشد، مانند شخصی كه زندانی است و ملاقات ندارد، در حكم غایب است.



(مسأله 3054) اگر با همسر خود كه از خون حیض و نفاس پاك است آمیزش كند و بخواهد او را طلاق دهد، باید صبر كند تا دوباره حیض ببیند و پاك شود، ولی زنی را كه نُه سال او تمام نشده یا آبستن است یا یائسه می باشد ـ یعنی اگر سیّده است احتیاطاً بیشتر از شصت سال و اگر سیّده نیست بیشتر از پنجاه سال داشته باشد ـ اگر بعد از آمیزش طلاق دهند، اشكال ندارد.



(مسأله 3055) هرگاه با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است آمیزش كند و در همان پاكی او را طلاق دهد، اگر بعد معلوم شود كه هنگام طلاق آبستن بوده، اشكال ندارد.



[518]

(مسأله 3056) اگر با زنی كه از خون حیض و نفاس پاك است آمیزش كند و مسافرت نماید، چنانچه بخواهد در سفر او را طلاق دهد، باید به قدری كه زن معمولاً بعد از آن پاكی خون می بیند و دوباره پاك می شود، صبر كند.



(مسأله 3057) اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه بیماری حیض نمی بیند طلاق دهد، باید از وقتی كه با او آمیزش كرده تا سه ماه از آمیزش با او خودداری نماید و بعد او را طلاق دهد.



(مسأله 3058) بنابر احتیاط واجب طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً«فاطمه» باشد باید بگوید: «زَوْجَتِی فاطِمَةُ طالِقٌ» یعنی: «زن من، فاطمه، رها است» و اگر دیگری را وكیل كند، آن وكیل باید بگوید: «زَوْجَةُ مُوَكِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ» یعنی: «زن موكّل من، فاطمه، رها است» و طلاق باید منجّز باشد و طلاق معلّق به قید و شرط باطل است.



(مسأله 3059) زنی كه به عقد موقّت درآمده، مثلاً یك ماهه یا یك ساله او را عقد كرده اند، طلاق ندارد و رها شدن او به این است كه مدّت تعیین شده تمام شود یا مرد مدّت را به او ببخشد، به این ترتیب كه بگوید: «مدّت را به تو بخشیدم» و در این مورد شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حیض لازم نیست.





اقسام طلاق و احكام آنها



طلاق دارای دو قسم است: 1 ـ طلاق بائن 2 ـ طلاق رِجعی.





1 ـ طلاق بائن



«طلاق بائن» آن است كه بعد از طلاق، شوهر حق ندارد به زن خود رجوع كند، یعنی بدون عقد او را به زنی قبول نماید و آن بر پنج قسم است:



اوّل: طلاق زنی كه نُه سالش تمام نشده است.



دوم: طلاق زنی كه یائسه است، یعنی اگر سیّده است احتیاطاً بیشتر از شصت سال و اگر سیّده نیست بیشتر از پنجاه سال دارد.



سوم: طلاق زنی كه شوهرش بعد از عقد با او آمیزش نكرده است.



[519]

چهارم: طلاق سوم زنی كه او را بعد از سه وصلت متوالی سه دفعه طلاق داده اند.



پنجم: طلاق «خُلع» و «مُبارات» كه احكام آنها خواهد آمد.





طلاق خُلع



(مسأله 3060) طلاق زنی را كه به همسر خود، میل و علاقه ندارد و مهریّه یا مالِ دیگر خود را به او می بخشد كه او را طلاق دهد، طلاق «خلع» گویند، اعم از این كه مال مزبور عین مهر یا معادل آن و یا بیشتر و یا كمتر از مهریه باشد.



(مسأله 3061) اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، می گوید: «زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ» یعنی: «زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست».



(مسأله 3062) اگر زن كسی را وكیل كند كه مهریّه او را به شوهر او ببخشد و شوهر، همان كس را وكیل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر «محمّد» و اسم زن «فاطمه» باشد، وكیل صیغه طلاق را این طور می خواند: «عَنْ مُوكِّلَتِی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَهَا لِمُوَكِّلِی مُحَمَّد لِیَخْلَعَها عَلَیْهِ» یعنی: «از جانب موكّل خودم فاطمه مهریّه او را به موكّل خودم محمد بخشیدم تا او را طلاق خلع دهد» پس از آن بدون فاصله می گوید: «زَوْجَةُ مُوَكِّلِی خَالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ» یعنی: «زن موكّل خودم را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست» و اگر زن كسی را وكیل كند كه غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد، وكیل باید به جای كلمه «مَهرَها» آن چیزرا بگوید، مثلاً اگر صد تومان داده باشد بگوید: «بَذَلْتُ مأةَ تُومان».



طلاق مُبارات



(مسأله 3063) اگر زن و شوهر یكدیگر را نخواهند و از یكدیگر كراهت داشته باشند و زن مهر خود یا مالی را به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، آن طلاق را «مُبارات» گویند.



(مسأله 3064) اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن «فاطمه» باشد، باید بگوید: «بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها، فَهِیَ طالِقٌ» یعنی: «طلاق مبارات دادم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست» و اگر دیگری را وكیل كند، وكیل باید بگوید: «بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها، فَهِیَ طالِقٌ» یعنی: «طلاق مبارات



[520]

دادم زن موكّلم فاطمه را در برابر مهر او، پس او رهاست» و در هر دو صورت اگر به جای كلمه «عَلی مَهْرِها»، «بِمَهرِها» بگوید، اشكال ندارد و اگر مالی را كه زن بخشیده مقداری از مهر باشد، باید به جای «مَهرِها» بگوید: «عَلی هَذَا الْمِقْدارِ مِنْ مَهْرِها» و اگر مالی كه زن بخشیده از مهر نباشد باید به جای آن بگوید: «عَلی ما بَذَلَتْ».



(مسأله 3065) صیغه طلاق خلع و مبارات باید به عربی صحیح خوانده شود، ولی اگر زن برای آن كه مال خود را به شوهر ببخشد; مثلاً به فارسی بگوید: «برای طلاق، فلان مال را به تو بخشیدم» اشكال ندارد.



(مسأله 3066) اگر زن در بین مدّت عدّه طلاق خُلع یا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر می تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.



(مسأله 3067) مالی را كه شوهر برای طلاق مبارات می گیرد، باید بیشتر از مَهر نباشد ولی در طلاق خلع اگر بیشتر باشد اشكال ندارد.





2 ـ طلاق رِجعی



اگر مردی همسر خود را طلاق دهد و طلاق او جزء هیچ كدام از پنج قسمی كه در طلاق بائن گفته شد نباشد، آن طلاق را «طلاق رجعی» می نامند كه بعد از آن تا وقتی زن در عدّه است، مرد می تواند به او رجوع نماید.



(مسأله 3068) بر زنی كه طلاق رجعی داده شده، احكام همسر شرعی جاری است، بنابراین نفقه و زكات فطره او بر شوهر واجب است و از یكدیگر ارث می برند و شوهر حق ندارد در عدّه با خواهر او یا زن پنجم ازدواج نماید، ولی در مدّت عدّه طلاق بائن نفقه زن بر شوهر واجب نیست.



(مسأله 3069) كسی كه زن خود را طلاق رجعی داده، حرام است او را در مدّت عدّه از خانه ای كه هنگام طلاق در آن خانه بوده بیرون كند، ولی در بعضی از موارد كه در كتاب های مفصل گفته شده ـ مانند این كه زن كار حرامی كه موجب حدّ است انجام دهد یا ناشزه باشد ـ بیرون كردن او اشكال ندارد، و نیز حرام است زن برای كارهای غیرلازم از آن خانه بیرون رود.



(مسأله 3070) اگر زن یا مرد در عدّه طلاق رجعی بمیرد، دیگری از او ارث می برد،



[521]

ولی اگر در عدّه طلاق بائن ـ مانند طلاق خُلع یا مبارات ـ یكی از آنان بمیرد، دیگری از او ارث نمی برد، مگر این كه در عدّه طلاق «خلع» یا «مبارات» زن از بخشیدن مال یا مهریّه خود به شوهر برگردد و شوهر هم مطّلع شود و رجوع نماید كه در این صورت اگر یكی از آنان در زمان عدّه بمیرد، دیگری از او ارث می برد.



(مسأله 3071) هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نماید یا مثلاً شش ماه به او خرجی ندهد، اختیار طلاق با زن باشد، این شرط باطل است ولی چنانچه شرط كند كه از طرف مرد وكیل باشد كه اگر مرد مسافر كند یا مثلاً شش ماه خرجی ندهد، از طرف او خود را طلاق دهد، چنانچه پس از مسافرت مرد یا شش ماه خرجی ندادن خود را با رعایت احتیاط طلاق دهد، صحیح است.



(مسأله 3072) پدر و جدّ پدری دیوانه، اگر به مصلحت او باشد، می توانند زن او را طلاق بدهند.



(مسأله 3073) اگر پدر یا جدّ پدری برای طفل خود زنی را صیغه كنند، اگرچه مقداری از زمان تكلیف بچّه جزء مدّت صیغه باشد، مثلاً برای پسر چهارده ساله خود زنی را دو ساله صیغه كنند، بنابر احتیاط نمی توانند مدّت آن زن را ببخشند و همچنین نمی توانند زن دائمی او را طلاق دهد.



(مسأله 3074) اگر از روی علاماتی كه در شرع معیّن شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنان طلاق دهد، دیگری كه آنان را عادل نمی داند، بنابر احتیاط مستحب نباید آن زن را برای خود یا برای كس دیگری عقد كند.



(مسأله 3075) اگر كسی زن خود را بدون این كه او بفهمد طلاق دهد، چنانچه مخارج او را مثل وقتی كه زن او بوده بدهد و مثلاً بعد از یك سال بگوید: «یك سال پیش تو را طلاق دادم» و شرعاً هم ثابت كند، می تواند چیزهایی را كه در آن مدّت برای زن تهیّه نموده و او مصرف نكرده است، از او پس بگیرد ولی چیزهایی را كه مصرف كرده، نمی تواند از او مطالبه نماید.





احكام رجوع كردن



(مسأله 3076) «رجوع» به هر لفظ یا عملی ممكن است حاصل شود، به شرط آن كه



[522]

همراه با قصد رجوع باشد، بنابر این در طلاق رِجعی مرد به دو صورت می تواند به زن خود رجوع كند:



اوّل: حرفی بزند كه معنایش این باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است.



دوم: كاری كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است.



(مسأله 3077) برای رجوع كردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد یا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون این كه كسی بفهمد، بگوید: «به زن خود رجوع كردم» صحیح است.



(مسأله 3078) مردی كه زن خود را طلاق رجعی داده، اگر مالی از او بگیرد و با او صلح كند كه دیگر به او رجوع نكند، حقّ رجوع از بین نمی رود.



(مسأله 3079) اگر مرد همسرش را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند یا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق او را عقد كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولی اگر بعد از طلاق سوم، زن به دیگری شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اوّل حلال می شود، یعنی مرد می تواند آن زن را دوباره عقد نماید:



اوّل: آن كه عقد همسر دوم دائمی باشد، و اگر مثلاً یك ماهه یا یك ساله او را عقد موقّت كند، بعد از آن كه از او جدا شد، شوهر اوّل نمی تواند او را عقد كند.



دوم: همسر دوم بالغ باشد و با او آمیزش و دخول كند و بنابر احتیاط واجب باید انزال شود.



سوم: همسر دوم زن را طلاق بدهد یا بمیرد.



چهارم: عدّه طلاق یا عده وفات شوهر دوم تمام شود.



(مسأله 3080) اگر مردی سه بار صیغه طلاق را تكرار كند ـ بدون این كه در میان این سه بار رجوع كرده باشد ـ یك طلاق محسوب می شود و دو طلاق دیگر لغو است، همچنین اگر بگوید: «هِیَ طالقٌ ثَلاثاً» یعنی: «زن من سه طلاقه است» تنها یك طلاق محسوب می شود.





احكام و مسائل عدّه



عده بر دو قسم است: 1 ـ عده طلاق 2 ـ عده وفات.



[523]

1 ـ عدّه طلاق



پس از آن كه زن به هر دلیل از شوهر خود جدا شد ـ خواه با خواندن صیغه طلاق باشد یا از موارد فسخ نكاح باشد یا با تمام شدن مدّت و یا بخشیدن مدّت توسّط شوهر در عقد موقّت ـ باید مدّتی را كه در شرع مقدّس تعیین شده به عنوان «عدّه» صبر نماید و در این مدّت از ازدواج با شوهر دیگری خودداری نماید.



(مسأله 3081) زنی كه نُه سال او تمام نشده (در صورتی كه بالغ نشده باشد) و زن یائسه، عدّه ندارند، یعنی اگرچه شوهر با او آمیزش كرده باشد، بعد از طلاق می تواند فوراً شوهر كند.



(مسأله 3082) زن بی شوهری كه با او زنا شده، عدّه ندارد و ازدواج با او جایز است ولی بنابر احتیاط از ازدواج با كسانی كه زنا را حرفه خود قرار داده اند خودداری شود، مگر این كه به طور كلّی دست بردارند و توبه آنان احراز شود، و زنی كه به شبهه با او آمیزش شده، باید عدّه طلاق نگهدارد.



(مسأله 3083) زنی كه نُه سال او تمام شده و یائسه نیست، اگر شوهر او با وی آمیزش كند و طلاقش بدهد، بعد از طلاق باید عدّه نگهدارد، یعنی بعد از آن كه در پاكی او را طلاق داد، به قدری صبر كند كه دو بار حیض ببیند و پاك شود، و همین كه حیض سوم را دید، عدّه او تمام می شود و می تواند شوهر كند، ولی اگر پیش از آمیزش او را طلاق بدهد عدّه ندارد، یعنی می تواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند.



(مسأله 3084) زنی كه رَحِمَش را برداشته اند یا لوله های رحم او را بسته اند نیز باید عدّه نگهدارد.



(مسأله 3085) زنی كه حیض نمی بیند، اگر در سنّ زن هایی باشد كه حیض می بینند، چنانچه شوهرش بعد از آمیزش او را طلاق دهد، باید بعد از طلاق تا سه ماه عدّه نگهدارد.



(مسأله 3086) زنی كه عده او سه ماه است، اگر اوّل ماه او را طلاق بدهند، باید سه ماه هلالی ـ یعنی از هنگامی كه ماه دیده می شود تا سه ماه ـ عدّه نگهدارد و اگر در بین ماه او را طلاق بدهند، باید باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و نیز كسری ماه اوّل را از ماه چهارم عدّه نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بیستم ماه او را طلاق بدهند و آن ماه بیست و نُه روز باشد، باید نه روز باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و بیست



[524]

روز از ماه چهارم عدّه نگهدارد، و احتیاط مستحب آن است كه از ماه چهارم بیست و یك روز عدّه نگهدارد تا با مقداری كه از ماه اوّل عدّه نگهداشته، سی روزِ تمام شود.



(مسأله 3087) پایان عدّه زن آبستن، به دنیا آمدن یا سقط شدن فرزند اوست، پس اگر به طور مثال زنِ بارداری را طلاق بدهند و پس از چند ساعت نوزاد او به دنیا آید، عدّه او تمام می شود ولی اگر زن شوهردار از راه زنا آبستن شده باشد، بنابر احتیاط واجب باید علاوه بر آنچه گفته شد، سه پاكی یا سه ماه از زمانِ طلاق او بگذرد.



(مسأله 3088) زنی كه نُه سال او تمام شده و یائسه نیست، اگر مثلاً یك ماهه یا یك ساله به عقد موقّت در آید، چنانچه شوهرش با او آمیزش نماید و مدّت آن زن تمام شود یا شوهر مدّت را به او ببخشد، در صورتی كه حیض می بیند باید به مقدار دو حیض و اگر حیض نمی بیند، چهل و پنج روز باید از شوهر كردن خودداری نماید.



(مسأله 3089) ابتدای عدّه طلاق از هنگامی است كه خواندن صیغه طلاق تمام می شود ـ چه زن بداند او را طلاق داده اند یا نداند ـ پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد كه او را طلاق داده اند، لازم نیست دوباره عدّه نگهدارد.



(مسأله 3090) اگر با زن نامحرمی، به گمان این كه همسر خودِ اوست آمیزش كند ـ چه زن بداند كه او شوهر اونیست یا گمان كند شوهرش می باشد ـ باید عدّه نگهدارد.



(مسأله 3091) اگر با زنی كه می داند همسر او نیست زنا كند، چنانچه زن نداند كه آن مرد شوهر او نیست، بنابر احتیاط واجب باید عدّه نگهدارد.



(مسأله 3092) اگر مرد زنی را گول بزند كه از شوهر خود طلاق بگیرد و زنِ او شود، طلاق و عقد آن زن صحیح است، ولی هر دو معصیت بزرگی كرده اند.





2 ـ عدّه وفات



(مسأله 3093) زنی كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، باید تا چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارد، یعنی از شوهر كردن خودداری نماید، اگرچه یائسه یا صیغه باشد یا شوهرش با او آمیزش نكرده باشد، و اگر آبستن باشد، باید تا هنگام زاییدن عدّه نگهدارد، ولی اگر پیش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچّه او به دنیا آید، باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهر خود صبر كند و این عدّه را «عدّه وفات» می گویند.



[525]

(مسأله 3094) زن باید در ایّام عدّه وفات از انجام كارهای زیر خودداری نماید:



اوّل: پوشیدن لباس رنگارنگ، در صورتی كه عرفاً زینت حساب شود. دوم: سرمه كشیدن. سوم: هر كاری كه زینت حساب شود، مانند آرایش. ولی نظافت بدن و لباس، شانه كردن مو، گرفتن ناخن، رفتن حمّام و سكونت در خانه تزیین شده مانعی ندارد.



(مسأله 3095) اگر زن از روی عمد یا فراموشی و یا ندانستن مسأله در تمام یا قسمتی از زمان عدّه وفات یكی از محرّماتی را كه در مسأله قبل گفته شد انجام دهد، اگر از روی عمد بوده باشد هرچند گناه كرده ولی عدّه او به هم نمی خورد و لازم نیست آن را از سر بگیرد.



(مسأله 3096) زنی كه در عدّه وفات به سر می برد، می تواند از خانه خارج شود و برای رفع نیازهای خود رفت و آمد كند، ولی احوط آن است كه شب را در همان خانه ای كه در زمان حیات همسرش زندگی می كرده بماند.



(مسأله 3097) اگر شوهر در جبهه جنگ یا به علّت دیگری مفقودالاثر شود، سه صورت دارد:



اوّل: زن یقین كند شوهر او از دنیا رفته است كه در این حالت باید عدّه وفات نگهدارد و پس از عدّه می تواند ازدواج نماید.



دوم: یقین كند شوهر او زنده است كه در این صورت باید به هر حال صبر كند و مخارج زندگی او از مال شوهر است، و اگر مال نداشته باشد، از صدقات و بیت المال تأمین می شود و اگر صبر كردن برای او موجب عسر و حرج شود، باید برای تعیین تكلیف به حاكم شرع مراجعه نماید.



سوم: نداند شوهرش زنده است یا نه، كه در این صورت اگر پدر یا جدّ پدری یا وكیل شوهر مخارج زندگی او را از مال شوهر یا محلّ دیگری تأمین كنند باید صبر كند، و اگر تأمین نكنند، حاكم شرع آنان را وادار به تأمین می كند و اگر به هیچ شكل مخارج او تأمین نشود، زن می تواند به حاكم شرع مراجعه كند و حاكم شرع دستور دهد زن تا مدّت چهار سال پس از مراجعه صبر كند و در این مدّت با هر وسیله ممكن تحقیق می كنند، اگر ثابت شد كه شوهر زنده است باید صبر كند و اگر ثابت نشد، حاكم شرع به پدر یا جدّ پدری شوهر دستور می دهد كه زن را طلاق دهد و اگر ممكن نشد، خود حاكم شرع او را طلاق



[526]

می دهد، و بنابر احتیاط واجب زن باید بعد از طلاق به مقدار عدّه وفات ـ یعنی چهار ماه و ده روز ـ عدّه نگهدارد و بعد می تواند شوهر كند، و چنانچه پس از عدّه، شوهر اوّل او پیدا شود حقّی بر زن ندارد، و اگر در بین مدّت عدّه طلاق پیدا شود، حق دارد رجوع كند و اگر بعد از عدّه طلاق و قبل از پایان عدّه وفات پیدا شود، احوط آن است كه رجوع نكند و در صورت تمایل دوباره عقد نكاح بخوانند.



(مسأله 3098) اگر زن یقین كند كه شوهر او مرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعد مرده است، باید از شوهر دوم جدا شود و در صورتی كه آبستن باشد، به مقداری كه در عدّه طلاق گفته شد، برای شوهر دوم عدّه طلاق و بعد برای شوهر اوّل عدّه وفات نگهدارد و اگر آبستن نباشد، برای شوهر اوّل عدّه وفات و بعد برای شوهر دوم عدّه طلاق نگهدارد.



(مسأله 3099) شروع عدّه وفات از هنگامی است كه زن از مرگ شوهر مطّلع می شود.



(مسأله 3100) اگر زن بگوید عدّه ام تمام شده، با دو شرط از او قبول می شود:



اوّل: آن كه مورد تهمت و بدنامی نباشد.



دوم: از طلاق یا مردن شوهرش به قدری گذشته باشد كه در آن مدّت، تمام شدن عدّه ممكن باشد.





احكام لِعان



(مسأله 3101) مرد حق ندارد به مجرّد احتمال یا گمان و یا شایعه های بی اساس به زن خود نسبت زنا بدهد و یا فرزندی را كه از زن او متولّد شده و ممكن است از او باشد از خود نفی كند، و اگر شوهر به زن نسبت زنا داد، حدّ قذف بر او جاری می شود، مگر این كه چهار شاهد عادل نزد حاكم شرع بر آن اقامه كند و یا نزد حاكم شرع «لِعان» كند كه در این صورت بر زن حدّ زنا جاری می شود، ولی اگر در مقابلِ لعان مرد، زن نیز نزد حاكم شرع لعان كند، حدّ از او نیز برطرف می شود.



(مسأله 3102) لعان یا برای اثبات عمل زنای زن است و یا برای نفی فرزندی كه از او متولّد شده است و باید نزد حاكم شرع انجام شود، و كیفیّت لعان در اوایل سوره «نور»



[527]

بیان شده است و شرایط و احكام آن نیز در كتابهای مفصّل فقهی آمده است.



(مسأله 3103) پس از انجام لعان احكام زیر بر آن جاری می شود:



اوّل: زن و شوهر از یكدیگر جدا می شوند.



دوّم: زن بر این مرد حرام ابدی می شود.



سوّم: حدّ از كسی كه لعان كرده برطرف می شود.



چهارم: در لعان برای نفی فرزند، خویشاوندی بین این فرزند و این مرد و خویشان او برطرف می شود و از یكدیگر ارث نمی برند، ولی بین این فرزند و مادر و خویشان مادری خویشاوندی ثابت است و از یكدیگر ارث می برند.